اين روزاي نگارجوني...
سلام دختر قشنگم...دختر شيطون و شيرين من...ببخشيد كه غيبتم طولاني شده آخه خيلي درگير كار شدم كمتر فرصت ميشه برات بنويسم...اندر احوالات شما عرض كنم كه خانومي شدي برا خودت...حسابي شيرين زبوني ميكني و بعضي وقتا حرفاي بزرگتر از سنت ميزني...من و بابايي عاشقانه دوست داريم و خدا رو بخاطر وجود تو فرشته زميني هزاران بار شكر ميكنيم... شب ميلاد پيامبر كه تاريخ 93/10/18 ميشد و فرداش جمعه هم بود برا شما تولد دوسالگيت رو جشن گرفتيم وطبق معمول مامان جون اينا و داييها ازسبزوار اومدن و فاميلاي بابا هم كه بودن...امسال تولدت رو تم كيتي گرفتم كه خودت عاشقشي و دوسش داشتي...خيلي خوب بود و با سال قبل خيلي فرق داشت چون كاملا فهميده شدي و كلي ذوق ميكردي و ميرقصي...
نویسنده :
فاطمه
13:4